فیلم‌نامه‌ نویس می‌شویم!

برای کسی مثل من که هیچی بارش نمیشه از فیلم‌نامه نویسی و خیلی هم فیلم نمی‌بینه و فیلم‌نامه نمی‌خونه، تجربه‌ی جالبیه شرکت توی کلاس فیلم‌نامه نویسی. نشستم به بغل دستیم میگم که اگر استاد پرسید که کی چی خونده و کی فیلم‌نامه خونِ حرفه ایه، خیلی صادقانه بهش میگم من فقط کارهای بهرام بیضایی رو خوندم، اونم خییییلی کم! از اون کم خوندن هم هیچی یادم نیست، به جز مضمون یه کتاب: حقایقی درباره‌ی لیلا دختر ادریس. اونم چون باهاش حس همذات پندارانه داشتم.

گذشت و استاد شروع به درس دادن کرد و چیزی نپرسید. آخر کلاس، بچه ها پرسیدن که ممکنه کسی فیلم‌نامه بنویسه و تبدیل به فیلم نشه؟ استاد سری تکون داد و جناب بیضایی رو مثال زد که خیلی از کارهاش فیلم نشده اما کاملا قابل استناد ادبیه. من در حالی که لبخند رضایت به لب داشتم و خوشحال بودم از این که انتخابم توی فیلم‌نامه نویس‌ها این آدم بوده، استاد ادامه داد: خصوصا کتاب حقایقی درباره‌ی لیلا دختر ادریس که یکی از بهترین کارهای استاده رو حتما بخونید. عالیه! لبخند رضایت من تبدیل شد به نیشخند رضایت و با سقلمه‌ای بغل دستیم رو متوجه خودم کردم و با چشم و ابرو به استاد اشاره کردم که یعنی: خدا رو شکر وضعم وخیم نیست! با این وضعی که من دارم، دولت بخت اگر باهام یار نبود، تا الان نمی‌دونم چند بار منقرض شده بودم توی زندگیم! :دی

۰ نظر ۳ لایک

فیلم نامه نویس درجه یک عالم

بی نظیرترین فیلم نامه نویسی که من توی عمرم دیدم، کسیه که به عدد آدم‌های عالم داستان دو خطی* نوشته و وضعیت هر آدم -که قهرمان داستان خودشه- رو «من المهد الی اللحد» توی همین دو خط مشخص کرده و چنان هنرمندانه و هوشمندانه این پیرنگ رو بسط داده و کاراکتر بهش اضافه کرده و داستان های دو خطی آدم های مختلف رو به هم گره زده، که هیچ احد الناسی نمی‌تونه تشخیص بده سکانس بعدی چی می‌تونه باشه، چه برسه به پیش بینی  و تضمین عاقبت فیلم نامه‌ی خودش یا دیگری. این فیلم نامه نویس درجه یک خداست؛ که هیچ کس از مکرش در امان نیست. مکر می‌کند، مکر کردنی! و برای همین بزرگترین عرفا و فضلا توی دعاهای نافله‌ی شبشون بین زار زار گریه‌ی به پهنای صورت تنها یه دعا داشتن: عاقبت به خیری. 

خدایا! من توی داستان دو خطی زندگی خودم بدجوری گیرم، عاقبتش رو ختم به خیر کن.


*توی کلاس‌های فیلم نامه نویسی، برای شروع کار از یک داستان دو خطی شروع می‌کنن که توش بدون هیچ حاشیه ای تعیین می‌کنی کاراکترت (با ویژگی های منحصر به فردش) از نقطه‌ی A به B می‌رسه. بعد این داستان توی جلسات دیگه طبق اصولی بسط پیدا می‌کنه و با اضافه شدن چیزهای دیگه تبدیل میشه به یک سناریو یا فیلم نامه.
۰ نظر ۲ لایک
«بعد از این نام من و گوشه‌ی گمنامی‌ها
که غریبان جهان شهره‌ی آفاق‌ ترند»
موضوعات
کربلا ای کاش مسافرت بودم (۱۳)
یادداشت‌های یک زن خانه‌دار (۱۴)
چوپان معاصرطور (۱۵)
ما اینجوری دیدیم (۱۲۲)
اتفاق خودش نمی‌افتد (۷۸)
رج به رج (۱۳)
هنگامه‌ی تب (۳۸)
مداد سفید (۵۰)
خنده ی گشاد (۱۱)
اونی که برام قله ست (۱۶)
اینجور وقتا (۵۷)
مداد سرخ (۱۷)
دیالوگ‌های ماندگار (۴)
تا پخته شود خامی (۱۴)
من ریحانه‌ام (۱۱)
نامه های جمعه (۲)
برکه ی کاشی (۱۲)
کلاس طلیعه (۸)
با توام (۱۲)
پیوند ها
لابلای گل های پیراهنش
یک ذهن مُشَبَّک
نیوفولدر
پرانه ام
سلام
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان