به غیر خاک شدن هر چه هست بی‌ادبی ست

می‌گویم: «این که توی خودت می‌خزی و بهت برمی‌خورد و دلخور می‌شوی٬ برای این است که فرض می‌کنی کسی شده‌ای٬ جایگاهی داری که نباید خدشه بردارد.» 

لابد می‌گویی:«چطور می‌شود آدم نفس بکشد و بهش برنخورد؟ عزتش زیر سوال برود و هیچ نگوید؟ می‌شود مگر؟» 

شاید بگویم: «اگر شیعه‌ی علی(ع) هستی٬ باید مثل او باشی٬ خودت هم نخواهی سیستم عالم جوری هست که به سمت آن شکل و قیافه شدن می‌بردت.تا جایی که بشنوی و نشنیده بگیری٬ ببینی و رو برگردانی٬ جواب سلام نشنوی و دعا کنی. حقت را ببرند و خیرخواه باشی.»

لابد تعجب می‌کنی. 

بعد برای این که باورت بشود احتمالا می‌گویم:‌ «این حدیث را شنیده‌ای که مومن مثل خاک است؟ خیرش به همه می‌رسد اما برای هیچ کس مهم و ارزشمند نیست.»

شاید با چشمان درشتت خیره شوی به من و دهانت کمی باز بماند.

آن وقت ناچارم تیر آخر را پرتاب کنم: «باور داری که علی(ع) ابوتراب است و یعنی پدر خاک؟‌ وقتی تو را فرزند علی(ع) خواسته‌اند٬ چرا نباشی؟ چرا نشوی؟ چرا شانه خالی کنی؟ چه بهتر از این؟»



+ یادش به خیر٬ وادی السلام٬ قبرستان بزرگی که رشک آدم را بر می‌انگیخت و حسرت خاک پای امیرالمومنین (ع) شدن را در دل شعله ور می‌کرد. اینجا در موردش نوشته بودم.

۵ لایک
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
«بعد از این نام من و گوشه‌ی گمنامی‌ها
که غریبان جهان شهره‌ی آفاق‌ ترند»
موضوعات
کربلا ای کاش مسافرت بودم (۱۳)
یادداشت‌های یک زن خانه‌دار (۱۴)
چوپان معاصرطور (۱۵)
ما اینجوری دیدیم (۱۲۲)
اتفاق خودش نمی‌افتد (۷۸)
رج به رج (۱۳)
هنگامه‌ی تب (۳۸)
مداد سفید (۵۰)
خنده ی گشاد (۱۱)
اونی که برام قله ست (۱۶)
اینجور وقتا (۵۷)
مداد سرخ (۱۷)
دیالوگ‌های ماندگار (۴)
تا پخته شود خامی (۱۴)
من ریحانه‌ام (۱۱)
نامه های جمعه (۲)
برکه ی کاشی (۱۲)
کلاس طلیعه (۸)
با توام (۱۲)
پیوند ها
لابلای گل های پیراهنش
یک ذهن مُشَبَّک
نیوفولدر
پرانه ام
سلام
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان