رسم عاشق کشی و شیوه‌ی شهرآشوبی

شده تا به حال در یک مکانی که به شلوغی آن خو گرفته‌اید تنها بمانید؟ در دانشگاه، در مدرسه، در مترو. من بارها شده که در مدرسه و دانشگاه و مترو به خودم آمده‌ام و دیده‌ام پرنده پر نمی‌زند. درها یک به یک بسته شده‌اند و آدم‌ها دانه دانه کیف و کوله‌هایشان را جمع کرده‌اند و رفته‌اند و دلم خواسته که همه چیز را همانجا رها کنم و بروم؛ بس که سکوت و خلوتی آن‌ها سهمگین است و خودش را روی قلب آدم ولو می‌کند؛ یک جور هول عجیب در دل ایجاد می‌کند که فکر نمی‌کنم کسی باشد که بخواهد در مکانی که به شلوغی آن خو گرفته است تنها بماند.

*

من خیلی بچه بودم-شاید در سال‌های آخر دبستان- که بابا برای اولین بار دست مادر و مادر زنش را گرفت و برد کربلا؛ یکهو و بی‌مقدمه. جزئیات آن روزها را یادم نیست اما به خاطر دارم که از باز شدن راه کربلا خیلی نگذشته بود و تنها مرکبی که آدم‌ها را آنجا می‌برد اتوبوس بود و بس. رفته بودیم ترمینال که بدرقه‌شان کنیم و درست به خاطر دارم که من تمام مدت را یا بغض داشتم و یا می‌گریستم، آن هم نه از سر دلتنگی. آن روزها تازه آمریکا به عراق حمله کرده بود و اوضاع کشورشان حسابی قمر در عقرب بود، به حدی که این جمله بین مسافران کربلا زیاد می‌چرخید: «تا گنبد طلای حضرت را نبینم باور نمی‌کنم که کربلایی شده‌ام.». یادم هست که در حالی که گریه می‌کردم دنبال اتوبوس بابا می‌دویدم و از خدا و صاحب کربلا با همه‌ی بچگی‌ام می‌خواستم که بابایم را نکشد و برش گرداند. گذشت و بابا و مادربزرگ‌ها زنده برگشتند، با یک عالمه خاطره‌ی خوش و حس و حال خوب. گل سر سبد خاطرات اما، یک چیز عجیب بود مربوط به بابایی که آنطور زنده بودنش را از خدا خواسته بودم: می‌گفت یک شب رفته بوده حرم امام حسین(ع) و توی حال خودش بوده که نشسته چرتش می‌برد. کمی بعد از خواب می‌پرد و نگاه می‌کند به اطراف، می‌بیند هیچ کس نیست. حرمی که تا چند دقیقه‌ی پیش پر بوده از آدم، خالی شده بوده و تمام درها بسته. انگار تلاش خادمین حرم برای بیدار کردنش جواب نداده و پشت در جا مانده بوده، تک و تنها. اول کمی هول برش می‌دارد، بلند می‌شود، کمی تقلا می‌کند در را باز کند و می‌بیند کارساز نیست و بعد دلش آرام می‌گیرد و بر می‌گردد سرجایش. آن شب بابا، در اوج نگرانی مادربزرگ‌ها تا نماز صبح، تک و تنها می‌ماند در حرم ابا عبد الله(ع) و تا صبح مهمان حضرت می‌شود. شیرینی همین یک خاطره از کربلا باعث شد من با تمام بچگی‌ام از فکری که در موردش کردم خجالت بکشم. از آن روز آرزویم شده رفتن کربلا و تا به حال نطلبیده‌اند. این را گفتم که اگر کسی از شما سیمش وصل است و امام حسین(ع) هوایش را دارد، بگوید دختر آن مردی که یک شب در حرم را بستی و پیش خودت نگهش داشتی سلام رساند و گفت تو را به جان هر که دوست داری تمام کن انتظار را.

 

عنوان: این بیت از حافظ: رسم عاشق کشی و شیوه‌ی شهرآشوبی/ جامه‌ای بود که بر قامت او دوخته بود

*

این مطلب در همشهری جوان هفته‌ی آخر مهر ماه چاپ شد.

۵ لایک
۲۰ مهر ۰۹:۲۰ صالح ...
سلام
برید روی یه بلندی (مثلا تراس خونه تون) رو به کربلا بایستید و با تمام دلتون سلام بدید به آقا... اونوقت کمی لطیف بشید روی حال خودتون... احتمالا جواب سلام حضرت رو میشنوید...

الان به خودم میگم : تو تا حالا چه جوری فکر میکردی که متوجه نشده بودی این بزرگوار "طفل کبیر" خانم هست؟
نمیدونم چرا تا حالا به هیچ کدوم از علائمی که نشان دهنده خانم بودن شما بود توجه نکردم و فکر میکردم آقا هستید...

سلام

خیلی ممنون از پیشنهادتون
:)

خیلی‌ها اشتباه می‌کنن! نمی‌دونم چه چیز نوشته‌هام به آقایون شبیهه!

۲۰ مهر ۲۲:۴۶ صالح ...
سلام
به نظرم اسم مستعارتون بیشتر حال و هوای مردانه داره
برای من که اسمتون ذهنیت اشتباه درست کرد
۰۸ فروردين ۰۲:۳۲ ساجده ابراهیمی
هعی خدا...
چقدر لازم بود الان دوباره این یادداشتت رو بخونم....

آره ... هر از گاهی لازم میشه ...

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
«بعد از این نام من و گوشه‌ی گمنامی‌ها
که غریبان جهان شهره‌ی آفاق‌ ترند»
موضوعات
کربلا ای کاش مسافرت بودم (۱۳)
یادداشت‌های یک زن خانه‌دار (۱۴)
چوپان معاصرطور (۱۵)
ما اینجوری دیدیم (۱۲۲)
اتفاق خودش نمی‌افتد (۷۸)
رج به رج (۱۳)
هنگامه‌ی تب (۳۸)
مداد سفید (۵۰)
خنده ی گشاد (۱۱)
اونی که برام قله ست (۱۶)
اینجور وقتا (۵۷)
مداد سرخ (۱۷)
دیالوگ‌های ماندگار (۴)
تا پخته شود خامی (۱۴)
من ریحانه‌ام (۱۱)
نامه های جمعه (۲)
برکه ی کاشی (۱۲)
کلاس طلیعه (۸)
با توام (۱۲)
پیوند ها
لابلای گل های پیراهنش
یک ذهن مُشَبَّک
نیوفولدر
پرانه ام
سلام
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان