دشمن خیرخواه

وقتی فکر می کردم به این که هر کدام از رفقای صمیمی زندگی ام به نحوی به من پشت پا زده اند و رفته اند، کمی دلگیر می شدم. اما حالا می بینم که هر کس رفت، من را جا نگذاشت، بلکه به صد ها کیلومتر جلوتر پرتاب کرد! هر چقدر به من نزدیک تر و صمیمی تر و برایم بزرگ تر، میزانی که به جلو پرتاب شدم بیشتر. تو باعث شدی من به کم قانع نباشم خدا و تو را از این بابت شکر.

عدو شو سبب خیــــــــــــر اگر خـدا خواهد

خمیرمایه ی دکان شیشه گر سنگ است

۱ نظر ۰ لایک

ملکه

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

عالی تر از حرمت کعبه*

عزیز من!

پاره ی تن من!

مومن!

مسلمان!

این حکم خدا خیلی صریح است: «از آنچه خدا آن را پوشانده پرده برندار»

گناهی اگر کرده است و کرده اند، نپرس 

خجالت زده شان نکن

بدتر از آن جار نزن در کوچه و بازار

پیش این و آن نقل نکن

نیش و کنایه نزن

فاسق که نیست، مومن است، مسلمان است،

منتظر همان آقایی ست که تو هستی

امام اولش همانی ست که امام تو هست 

اشتباهی هم اگر کرده ان شا الله که خدا را توبه پذیر می بیند


به خدا، خدا خیلی غیرتی است مسلمان

مباد خون خدا را به جوش بیاوری ...


+برای خودم، خطاب به خودم.

*در روایت آمده که حرمت آبروی مومن از حرمت کعبه نیز بالا تر است. من با عقل ناقص خودم می دانی چه نتیجه ای گرفتم؟ این که آبروی مومن آبروی اسلام است. خیلی ها ممکن است با دیدن رفتار او به دین متمایل شده باشند، بعد این بی حرمت شدن مومن، آبروی اسلام را می برد و واویلا می شود. 

۰ نظر ۰ لایک

بغل خدا

معلم ادبیات زنده دلی داشتیم که خیلی دوستش داشتم و دوستم داشت.
یک بار که سر کلاس داشت از خدا حرف می زد گفت: خدا هر کسی رو دوست داشته باشه بغلش می کنه، هر کسی رو بیشتر دوست داشته باشه موقع بغل کردن فشارش میده! (اینجا در حالی که داشت ادای بغل کردن رو با دستاش در میاورد بغض کرد و اشک توی چشماش جمع شد) دردت میاد آره ولی تحمل کن... خدا دوستت داره که محکم بغلت کرده

دوستت دارم خدای مهربون ...
۰ نظر ۰ لایک

ممیزی!

برای هفته ی عفاف و حجاب به عنوان یکی از محجبه های تحریریه ازم یادداشت خواستن

مدام کلمات و جملات آقای زائری در مورد حجاب میاد توی ذهنم!

فکر کنم واحد نظارت طبق معمول سانسورش کنه یا کلن بذاردش بیرون

بعد ها می تونم افتخارم کنم که تو جوونیام یادداشتام ممیزی می خورد

:)))

۰ نظر ۲ لایک

لا رفیق لی

آدم ها تا وقتی دل بستگی دارند دوست دارند بمانند

شاید ادای دوست نداشتن را در بیاورند

اما در دلشان هزار بهانه برای ماندن می آورند

میل رفتن تازه از آنجا شروع می شود که دست دل بستگی هایت یکی یکی رو می شود 

و همه رنگ می بازد


مدتی است میل دارم بروم

۰ نظر ۰ لایک

... و تو بی خبری ....

آدمی چنان اسیر غفلت خود است

که درد خود را نمی داند

آدمی که درد خود را بداند

بداند مریض است

بداند تعفن تمام وجودش را گرفته و دارد می میرد

و باید برود پیش طبیب

خواب به چشم اش نمی آید

*

طبیب ما نیمه های شب

بیماران گریان را می خواند

و آن ها را به طرفه العینی مداوا می کند

*

خودمان را مریض نمی دانیم 

که این قدر راحت می خوابیم ...

۲ نظر ۰ لایک

انتخاب

ده سال دیگر

به حال امروزی که پیش روی ماست

می گرییم

می خندیم

خدا را شکر می کنیم

یا از وی طلب آمرزش می کنیم؟

۲ نظر ۰ لایک

ما جگر گوشه های خداییم

پدری که از خشم فرزند

بدون سلام

با اخم

وارد خانه می شود

و با فریاد می گردد دنبال جگر گوشه اش که تنبیه ش کند را

دیده ای؟


خدای خشمگین را در سوره ی توبه ببین

۰ نظر ۰ لایک

شیب تند

نقطه ی آغاز بدبختی ابن بشر آنجاست که به بهانه ی چیز ناچیزی که به دست آورده در برابر پروردگارش مغرور شود

خداوند دوست ندارد دیگری به صفت مطلقه ای که مختص ذات اوست تظاهر کند!

۰ نظر ۰ لایک
«بعد از این نام من و گوشه‌ی گمنامی‌ها
که غریبان جهان شهره‌ی آفاق‌ ترند»
موضوعات
کربلا ای کاش مسافرت بودم (۱۳)
یادداشت‌های یک زن خانه‌دار (۱۴)
چوپان معاصرطور (۱۵)
ما اینجوری دیدیم (۱۲۲)
اتفاق خودش نمی‌افتد (۷۸)
رج به رج (۱۳)
هنگامه‌ی تب (۳۸)
مداد سفید (۵۰)
خنده ی گشاد (۱۱)
اونی که برام قله ست (۱۶)
اینجور وقتا (۵۷)
مداد سرخ (۱۷)
دیالوگ‌های ماندگار (۴)
تا پخته شود خامی (۱۴)
من ریحانه‌ام (۱۱)
نامه های جمعه (۲)
برکه ی کاشی (۱۲)
کلاس طلیعه (۸)
با توام (۱۲)
پیوند ها
لابلای گل های پیراهنش
یک ذهن مُشَبَّک
نیوفولدر
پرانه ام
سلام
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان