دیده‌بان باشیم

در دنیایی که آدم‌ها همه با سیل تکنولوژی و هجمه‌ی اطلاعات ساندویچی به دردنخور دوره شدند و در عمق دریای اطلاعات بی‌اطلاعند، آدم‌هایی باید باشند که همچنان عمیق و گزیده و فکر شده بخوانند، بدانند و فکر کنند. دیروز از پرویز شیخ طادی حرف جالبی شنیدم، می‌گفت درد امروز جامعه‌ی ما «دیر فهمی» است. ما زمانی بالای سر مشکلات جامعه می‌رسیم که خیلی دیر شده .در حالی که بهتر این است که در موقعیت پیش بینی مشکلات از موضع کمی بالاتر قرار بگیریم؛ یعنی موضع دیده‌بانی.

احساس می‌کنم غرق شدن در سیر اطلاعات، دقیقا ما را به مشکل دیر فهمی دچار می‌کند. این سیلی است که آدم را با خودش می‌برد به ته دره و همه چیز را بر سر راهش نابود می‌کند. شاید تصمیم درست این باشد که بعد از مدتی در مسیر اطلاعات قرار گفتن، با گزینش کردن ورودی‌ها فرصتی را اختصاص بدهیم برای رفتن به عمق. دلم می‌خواهد ده سال آینده، دیده‌بانی باشم که به درد مردم بخورد، نه بی‌نوایی که بر سر راه سیل همه چیزش را از دست داده!


+در روزگار حرف‌ها و یادداشت‌های ساندویچی، دلم شدیدا برای خواندن یک رمان بسیار بلند تنگ شده! جنگ و صلح یا کلیدر مثلن.

۰ نظر ۰ لایک

هوا کم است

دنیای ما برای نفس کشیدن چیزهای زیادی را کم دارد؛ مثل آدم‌هایی که بی هیچ پرستیژ و کلاس و فیس و افاده‌ای چهار زانو بشنینند روبروی دوربین صدا و سیما سرشان را بیاندازند پایین و در مورد پیشرفت عملیات جنگی صحبت کنند. همان آدم‌هایی که عملشان بزرگ‌تر از ادا و اطوارشان است و دماغشان را به سمت آسمان نمی‌گیرند وقتی دارند گزارش کار می‌دهند. آدم‌هایی که فکر می‌کنند همیشه کارهای بیشتری هست که باید انجام بدهند و به راحتی از خودشان راضی نمی‌شوند.

این را چند دقیقه پیش، وقتی که صیاد شیرازی را در یکی از مستندهای تلویزیونی دیدم، فهمیدم.

۱ نظر ۳ لایک

سرو‌ ها

مردانگی چه لباس برازنده ای است
برای آن‌هایی که
قامت بلندشان را خم می‌کنند
تا دست و
شانه و
پیراهن و
پیشانیِ
زن‌ها و دخترها و مادرهایشان را ببوسند


+روز ریحانه های بهشتی، با تاخیر مبارک
۰ نظر ۴ لایک

گرگی در پوست بره

از کلمات امام علی (ع) است: «اصدقاؤک ثلاثة، و اعداوک ثلاثة»؛ «تو سه نوع دوست و سه نوع دشمن داری.»، «فاصدقاؤک: صدیقک و صدیق صدیقک و عدو عدوک»؛«دوستان تو یکی آن کسی است که مستقیما دوست خود تو است، دومی دوست دوست تو است، سومی دشمن دشمن تو است»، «و اعداؤک: عدوک و عدو صدیقک و صدیق عدوک»، «دشمنان تو عبارت است از آنکه مستقیما با خود تو دشمن است و آنکس که دشمن دوست تو است و آن کسی که دوست دشمن تو است.» (نهج البلاغه، حکمت 295)
مقصودم از نقل این کلام این بود که یکی از انواع دوستان، دشمن دشمن است. علت اینکه دشمن دشمن به منزله دوست خوانده شده این است که دشمن را ضعیف می کند و دست وی را می بندد و از این راه به انسان کمک می کند. این خود یک حساب و قاعده ای است که دشمن دشمن مانند دوست، آدمی را تقویت می کند.


به نقل از : http://tahoor.com/fa/Article/View/21812

۰ نظر ۰ لایک

دامادی با کفش‌های جیر

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

غذای حاکم


حاکم: غذای این پینه‌دوز چیست؟
مشاور حاکم: پنیر می‌خورد قربان
حاکم[با خنده]: پنیر که غذای گربه‌های ماست!
پینه‌دوز: مگر حاکم چه می‌خورد؟
مشاور حاکم: غذای حاکمان بوقلمون است
پینه‌دوز[با خنده]: بوقلمون که غذای سگان ماست!!


[بخشی از دیالوگ تئاتر حاکم و طبیب با اندکی تصرف]
۰ نظر ۱ لایک

برید از اونا بپرسید که شنیده‌ها رو دیدن

شاید برای جوان‌های هم سن و سال من، درک مفهوم بی‌مروتی، نابرادری و خمیده شدن کمر از ناراحتی خیلی فانتزی باشد. حق دارند بیچاره‌ها؛ آن‌ها چون تویی را نداشته‌اند که  اینطور کم‌لطفی کردن بلد باشد! می‌دانم که نمی‌دانستی چه می‌گویی و شاید هیچ‌وقت هم ندانی که تیزی جملات امروزت توی قلبم فرو رفته و من از آن زمان با درد این تیزی تلخ نفس می‌کشم.

*

شنیده‌ام و از صحت شنیده‌ام مطمئن نیستم؛ که حضرت امیر(ع) را متهم به سفاهت و سادگی کردند و هیچ چیز بیشتر از این حضرت را نیازرد. فقط خدا گواه است که اتهام سنگینی است، خدا به سر شمایی که مسلمانی نیاورد به بزرگی اش.



+این ترانه تداعی احساس روزهاییه که هیچ‌وقت ندیدم؛ بشنوید.

۰ نظر ۰ لایک

از فضل پدر تو را چه حاصل؟

خیلی وقت‌ها می‌شد که بنشینم با خودم فکر کنم که چه کاره‌ی عالمم. با یک حساب سرانگشتی که آبا و اجدادم که بوده‌اند و از کجا آمده‌ام و آمدنم بهر چه بود و چقدر آدم‌های عجیب و غریب در زندگی‌ام آمد و رفت داشته‌اند و قص علی هذا، خیالم راحت می‌شد که هر کجا کج بروم چیزی هست که به دادم برسد. اندکی گذشت و در پنج متری‌ام آدم‌هایی به ته دره سقوط کردند که اصل و نسبشان و اتفاقات معجزه‌وار زندگیشان پشت آدم را می لرزاند و به آن می‌نازیدند. من حتا فرصت نکردم دست یاری به سمتشان دراز کنم. نتیجه گرفتم که با خدایی روبرو هستم که شوخی ندارد وقتی می گوید: «هرکه را بخواهیم هدایت می کنیم». معلوم نیست بتوانیم آنطور که از ما خواسته‌اند زندگی کنیم؛ فقط امیدوارم آن لحظه که می‌میریم مسلمان باشیم و قبلش رسیده باشیم حقوق مردم را ادا کنیم.


+اگر هنوز پدر و مادر در قید حیات دارید، التماسشان کنید برای عاقبت به خیری‌تان دعا کنند؛ مگر خدا به آبروی آن‌ها به مارحم کند. 

۰ نظر ۰ لایک

ن و القلم

کنه وجود قلم آنجا درک می شود
که احساسات بشری دارد از مغز و دل آدم می جوشد!
خشم، شعف، عشق، شوق، نفرت، انتظار 
از یک جایی ببعد باید نوشته شوند تا دل آرام بگیرد.

از آن وقت هاست که دلم می خواهد آنقدر بنویسم تا بمیرم!
۱ نظر ۰ لایک

گوشه های مرکزی

تجربه نشان داده آدم‌هایی که امروز جدیشان نمی‌گیریم و بنا به اختلاف سلیقه یا این باور که آدم‌های کار‌بلدی نیستند بهشان مسئولیت نمی‌دهیم دقیقن همان‌هایی هستند که روزی دری به تخته می‌خورد و می‌شوند یک کاره‌ی این مملکت بی در و پیکر! همان کاره‌ای که می توانند ایده‌های ما را اجرایی کنند یا راه را برای طرح‌هایمان هموار کنند. باز هم تجربه نشان داده که خیلی‌هایی که امروز جدیشان می‌گیریم و همه‌ی کاره‌ی پروژه‌هایمان می کنیمشان دقیقن همان کسانی هستند که در خوش‌بینانه‌ترین حالت ممکن راهشان را از ما جدا می کنند و می نشینند به ریش ما می خندند یا می‌شوند همان کسانی که چوب لای چرخمان می کنند و ول کن هم نیستند! پس اندکی آینده‌نگر باشیم و کمی به خودمان زحمت بدهیم تا انرژیمان را دور نریزیم و همچنین فرصت‌های آینده را از دست ندهیم! 

۰ نظر ۰ لایک
«بعد از این نام من و گوشه‌ی گمنامی‌ها
که غریبان جهان شهره‌ی آفاق‌ ترند»
موضوعات
کربلا ای کاش مسافرت بودم (۱۳)
یادداشت‌های یک زن خانه‌دار (۱۴)
چوپان معاصرطور (۱۵)
ما اینجوری دیدیم (۱۲۲)
اتفاق خودش نمی‌افتد (۷۸)
رج به رج (۱۳)
هنگامه‌ی تب (۳۸)
مداد سفید (۵۰)
خنده ی گشاد (۱۱)
اونی که برام قله ست (۱۶)
اینجور وقتا (۵۷)
مداد سرخ (۱۷)
دیالوگ‌های ماندگار (۴)
تا پخته شود خامی (۱۴)
من ریحانه‌ام (۱۱)
نامه های جمعه (۲)
برکه ی کاشی (۱۲)
کلاس طلیعه (۸)
با توام (۱۲)
پیوند ها
لابلای گل های پیراهنش
یک ذهن مُشَبَّک
نیوفولدر
پرانه ام
سلام
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان