لولی

نمی دانم چرا دقیقن روزهایی که دیگر بهش فکر نمی کنم شب به خوابم می آید

بدون این که حرفی بزنیم

مدام با نگاه و اشاره خواهش می کند که ببخشمش

و من سنگدل ترین آدم دنیا هستم در خواب!

۰ نظر ۰ لایک

از سر مستان برون آرد خمار

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

تهی دستی

وقتی دنیا و آخرت هر دو ذیق اند

هر چقدر اجزای آن کمتر به نام تو خورده باشد، بهتر ...

۰ نظر ۰ لایک

رذیلت

شما را به خدا ...

بیایید آدم باشیم

امانتدار باشیم

آدمی که امانتدار نیست

شاید حتا آدم نیست ...

۰ نظر ۰ لایک

قبل از شروع

«لَوْ أَنزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَّرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ» حشر 21

*

استاد: «عرفا در تفسیر این آیه میگن، برای این که اسما و صفات خدا در تو تجلی پیدا کنه و خاشع و ذره ذره در برابر خدا بشی اول باید کوه بشی! باید کوه بشی تا صفات خدا بر تو نازل بشه و در تو تجلی کنه... باید کوه بشی... برای کوه شدن باید چی کار کنی؟ باید جهاد کنی، جهاد با نفس. برادرا، خواهرا جهاد نفس که میگن جهاد اکبره در واقع جهاد اوسطه، تازه وسط راهه، شما به نفستون غلبه کنید تازه می رسید به میانه ی راه...باید از ذیق دنیا و آخرت رها بشید در راه خدا. شما جه بخواید و چه نخواید از نفس رها  میشید توی آخرت ولی اونجا سخته، همینجا خودت رو از دنیا و آخرت رها کن. »

۰ نظر ۰ لایک

هدف: کمر شیطان!

استاد: «محبت به اهل بیت (ع) و محبت به مومن کمر شیطان رو می شکنه ... ما جای این که کمر شیطان رو بشکنیم چه کار می کنیم؟ می شینیم به غیبت این مومن، اون مومن ... هر کی از ما جلو می زنه بهش حسودی می کنیم، غیبتش رو می کنیم، بدش رو میگیم. آخه چرا؟ کیه که از ما جلوتر نیست؟ کیه که از من جلوتر نیست؟ همه جلوترن ... همه جلو زدن و ما اینجا نشستیم و حسادت می کنیم. شما رو عرض نمی کنم، خودم رو میگم. شما که توفیقاتتون زیاده ولی من یه عمره دارم جنایت می کنم!»

+باید از شما یاد بگیریم ... بوی تعفن خودپسندی می دهد گاهی رفتارمان
۰ نظر ۰ لایک

با اندکی تصرف!

حافظ نیست که برایش بخوانم:

«از دوستان جانی آسان توان بریدن

اما به شرط انصاف!»

۰ نظر ۰ لایک

الگو (1)

اگر از من بپرسند چه تصوری از قیافه ی اجتماعی بیست سال آینده ات داری بدون شک می گویم تصوری بسیار نزدیک به یونس شکرخواه! یک بار بیشتر ندیدم اش و سرجمع نیم ساعت بیشتر حرف هایش را نشنیده ام اما در همین نیم ساعت تصمیم گرفتم بیست سال دیگر به جایی رسیده باشم که بدانم در یک گفتگوی ساده باید دقیقن چه کلمات و عبارات و جملاتی را به کار برد که در ذهن و دل و جان مخاطب احساس امنیت و آرامش از این گفتگو جا بگیرد. دوست دارم بیست سال دیگر روح بلند و دل بزرگی داشته باشم که ثمره اش بشود درست و به جا و به اندازه صحبت کردن، بشود حرف های خوب را به بهترین شکل زدن.

۰ نظر ۲ لایک

اتوپیا

عقیده ای در علوم اجتماعی وجود دارد که می گوید آرمانشهر جایی است که بشر به آن نمی رسد، مگر با ریختن خون های بسیار و صرف هزینه های فراوان و نتیجه می گیرد که با این وصف نمی توان به آن رسید.
من برای تحقق آرمانشهرم، جز جان خودم و اندکی پافشاری و مقداری استقامت داشته ای ندارم و معتقدم که با این وصف به آن خواهم رسید!

۱ نظر ۰ لایک

انی کنت من الظالمین*

استاد می گفت خدا حضرت یونس را در شکم ماهی، تنها یک آن به حال خود رها کرد

تنها یک آن!

و می گفت اگر بیشتر از این یک آن به حال خود رهایش می کرد یونس کافر می شد

*

خدایا می شود عاجزانه ازت بخواهم که مرا به حال خودم رها نکنی؟ نه یک آن و نه کمتر و نه بیشتر از یک آن

منی که خاک پای چهارپایی که نوکر یونس صاحب آن است هم نیستم ...


*ذکر یونسیه : لااله الا انت سبجانک انی کنت من الظالمین

۰ نظر ۰ لایک
«بعد از این نام من و گوشه‌ی گمنامی‌ها
که غریبان جهان شهره‌ی آفاق‌ ترند»
موضوعات
کربلا ای کاش مسافرت بودم (۱۳)
یادداشت‌های یک زن خانه‌دار (۱۴)
چوپان معاصرطور (۱۵)
ما اینجوری دیدیم (۱۲۲)
اتفاق خودش نمی‌افتد (۷۸)
رج به رج (۱۳)
هنگامه‌ی تب (۳۸)
مداد سفید (۵۰)
خنده ی گشاد (۱۱)
اونی که برام قله ست (۱۶)
اینجور وقتا (۵۷)
مداد سرخ (۱۷)
دیالوگ‌های ماندگار (۴)
تا پخته شود خامی (۱۴)
من ریحانه‌ام (۱۱)
نامه های جمعه (۲)
برکه ی کاشی (۱۲)
کلاس طلیعه (۸)
با توام (۱۲)
پیوند ها
لابلای گل های پیراهنش
یک ذهن مُشَبَّک
نیوفولدر
پرانه ام
سلام
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان